وصیتنامه

من، یک ایرانی، وصیت می کنم:


پس از مرگم، نامم به مسجد مبرید

بر سر پیکر بی جانم آخوند و ملا مبرید


مسجدی که لانه آدم کُشان است، پشت بامش پناه اهریمنان است، نه شایسته ما ایرانیان است.


پیکرم به دشت و کوه بَرید، به دور از شهر انبوه بَرید

بگذارید جسمم از خاک شود، چناری از آن قد برآرد به بلندی پیروزی و با هزاران برگ سبز فریاد بزند: زنده باد آزادی!


مرا به گورستان آخوند ها مبرید، به جهنم زهرا و رضا مبرید، نمی خواهم جسم مرده ام این نامردمان را نفعی برساند.


مرا به نوحه خوان نیازی نیست. مرا به شیاد ریا کار نیازی نیست. مرا با خرافه و نیرنگ کاری نیست.


همان یادی که دوستان از من کنند، وگر به بدی و کژی یاد کنند ، به از کاری است که نوحه خوانان کنند.


گر ندیدید پیکر پاره پاره ام، ور از شما مال طلبیدند، تا ببینید جِسمم و بیندیشید چاره ام، رهایم کنید:

همان به که این پیکر خونین رها شود، خوراک سگان و شغالان شود


به هر جا افکنند این جسم بی جان - چو بیرون می شود روح من از آن

زنم فریاد تا یابم عزیزان - کجایی اشکان، سهراب، ندا جان

شعر: کلوت (iraniranbest.blogspot.com)

این شعر رو من پس از جان سالم به در بردن از شکنجه گاه رژیم و پس از آزادی از اوین سرودم. امروز پس از ماه ها در اینترنت جستجو کردم و دیدم خیلی وبلاگ نویسان و یا کاربران فروم ها این شعر رو نوشتن و به منبع اصلی هیچ اشاره ای نکردند. این خیلی مهم نیست. مهم این است که افراد زیادی با این شعر ارتباط برقرار کردند و شاید حرف دل خیلی از مردم ایران به خصوص زندانیان سیاسی رژیم باشد.

به امید پیروزی


۵ نظر:

  1. سلام دوست عزیز. بازم زیبا بود مثل همیشه.

    پاسخحذف
  2. مرسی دوست با غیرت.ای کاش همه ایرانیها به این قضیه باور داشتند... لطفا برامون بیشتر بنویسید..

    پاسخحذف
  3. Be behtarin nahv hoviate in shaiatin ra baian kardi va che ziba ke ende hasti. Be to eftekhar mikonam. Nasser az Norway

    پاسخحذف